گر لحظه ی کنار من نه نشستی مسًله ی نیست
گر بار بار دل من شکستی مسًله ی نیست
گر آمدم پشت پنجره تا ببینم رخ زیبای ترا
گر پنجره را به روی من بستی مسًله ی نیست
لحظه ی نبودم غافل از یاد تو
گر با رقیبان من پیوستی مسًله ی نیست
با صد خون دل با تو رشته محبت بنا کردم
گر ساده این رشته را ازهم گسستی مسًله ی نیست
بیا باری کنار من و مرا نوازشی کن
هنوز هم در قلب من هستی مسًله ی نیست
تنهایی را دوست دارم...
برچسب : نویسنده : حسین "خاموش" alone-village بازدید : 103
آمدی در دلم محشر کردی و رفتی
با یک نگاه دنیایم را زیر و زبر کردی و رفتی
آنگه که دانستی دلم با تو خو کرده
آهنگ سفر را سر کردی و رفتی
کجاه شد آن عهد, که با من بسته بودی ؟
زان همه قول و قرارت حذر کردی و رفتی
تو که گفته بودی تا ابد کنار من میمانی
چرا یکباره هوس سفر کردی و رفتی ؟
آمدی و در دلم به خود قصری بنا نمودی
اما آن قصر را ویران و مرا دربدر کردی و رفتی
وقتی پرسیدم دلیل آمدن و دوباره رفتنت را
با یک خدا حافظی, جواب را مختصر کردی و رفتی
تنهایی را دوست دارم...برچسب : نویسنده : حسین "خاموش" alone-village بازدید : 97